Paraclete 1 شبی در میان انبوه دلمشغولی های خویش، در گوشه ای خلوت کرده بودم. یک نی در دست داشتم و از این كه نمی توانستم آن را به میل خود چنان بنوازم كه گاه صدای طبل كند و گاه به هنگام خواهشم اَر اَر، كینه ای سخت از آن در دل پرورده بودم. وقتی به خود آمدم، دیدم آن اندازه راه كژ پیموده كه كینه ام را مجال بار دادن فراهم آمده باشد. به نی گفتم: ای زیانكار، ای كه به سبك مغزی شهرۀ همگان و ویژگانی، كارت به جایی رسیده است كه با نیك و بد اجتماع کنی و از آن بدتر، پرده دری نمایی؛ همانا این نیست مگر كردار دورویان و جدایی افكنان. تو را از آن رو كه پند من برنتافتی و به راه ناصواب خود پای فشردی به مقاتله می خوانم. بی درنگ تیغ بر كشیدم و چنان بر او فرود آوردم كه سر از گردن ناچیزش به هوا خاست و معجزه بین كه بهر رسواییش، از آن رو كه راه كج می پیمود و رازها آشكار می نمود، سرش هم كژ افتاد و این نیست نشانه ای مگر برای اندیشمندان. پس از ادای دین، نگاهی ژرف در قامتش انداختم و دیدم ای وای؛ تا دمی پیش ن ی ای بود كه تنها به پرده دری و پرده اندازی از رازها در میان همنشینانش می پرداخت و اكنون از د ودمان او چیزی شبیه كلك بر جای است كه می تواند ندای خود را به دور دست ها برساند. در این اندیشه بودم كه ناگاه دستم دوباره ن ی را با تیغ آشنا ساخت. چون به خود آمدم، دیدم كار از كار گذشت و در دستم ك لكی بر جای است. با خود گفتم باكی نیست، این یكی را هم به مقات له می خوانم و كارش را یك سره می سازم. اما لحظه ای اندیشیدم و به خود گفتم از جایگاه نی كسی آگاه نبود، ولی اگر مسلمانی قرآن خوانده پیدا شود و بداند كه ﷲ بر او سوگند یاد كرده و از آفریده هایش به او نظر لطف داشته است، كار بر ما سخت و عرصه بر ما تنگ خواهد شد. باز اندیشیدم و به خود گفتم که خداوند متعال حت ی مقربین درگاهش را، هرچند كه برای دمی از فرمانبریش سر باز زده باشند به سرنوشت شیطان لعین دچار کرده و آنها را رانده است و صد البته پیشگیری از فساد بهتر از درمان آن است، پس كلك را به گناه پدر به مسلخ بردم؛ اما پ س از كمی درنگ به خود نهیب زدم كه این كلك هنوز مفسده ای نكرده كه از بارگاه الهی دور شده باشد و همانا ﷲ نگاهبان مقربانش است. چاره جستم و گفتم از علی (ع) به ﷲ نزدیكتر نشناسیم و او به شكافتن فرق جان داد، پس این معامله با كلك نیز توان كرد. تیغ بلند كردم و بر ف رق كلك فرود آوردم، ولی جز خطی كوچك بر فرقش نشانی از ضربۀ خود نیافتم و آهی حسرتبار وجودم را فراگرفت. 2 چون از این راه نیز حاصلی نیافتم و از آنجا كه به كراهت جاری ساختن این حكم برای بار دوم آگاه بودم، تصمیم به غرق كردنش در دوات گرفتم و چنان او را در دوات نگاه داشتم كه اگر هفت جان می داشت، جان هفتمش هم در می آمد. ولی وقتی آن را از دوات در آوردم، با خون سیاهش دامن سفید برگه هایم را لكه دار كرد. در این هنگام اندیشه ای خاطرم را آزرد. به یاد آوردم چندی پیش، چند مداد كه خوب تراشیده نمی شدند و تراشم را کند می کردند از میان بردم و دریغا كمی درنگ نكردم كه این ك لك را نیز در میانشان جا دهم و سرنوشتش را با آن ها پیوند زنم، دیگر كسی در آن شرایط پیگیر از میان رفتن یک قلم نمی شد. در این خیال بودم كه دیدم ك لك با خون پلیدش چیزی می نگارد. چون نیك نگریستم، دریافتم كه دلش بر آشفتگی من سوخته و نگاشته است كه چرا اینگونه پریشانی؟ تو كه به از میان بردن نگاران و نگارندگان خو گرفته ای و راهی برای از میان بردن من مانند پیشینیان پیدا می کنی. گفتم صد البته، إن شاء ﷲ به زودی راهی برای خلاصی از تو با آن دودمان پلیدت خواهم یافت؛ افسوسم ای ن است که چرا جز چند مداد سیاه که از تبار مدادان رسول خدا هستند و چند مداد سبز كه هر گاه به ایشان می نگرم رنگشان مرا به یاد سید و سالار شهیدان و سرور جوانان بهشت می اندازد و از دست یازی بر ایشان بر فرجام خود بیمناكم؛ مدادان دیگری در دسترسم نیست که سریعتر ت و را با آنها به درک بفرستم تا هیزم جهنم گردید. كلك نگاشت: خشنودم چیزی هست که بتواند دژخیمی و درنده خویی را در تو آرام کند، اما چگونه از كاری كه با مدادان دیگر روا داشتی بر خود بیمناك نیستی؟ بسیاری از مدادهایی که نابود کردی سر بر دفتر علم ساییده بودند و ک ارنامه ای درخشان در خدمت به دانش و انسانیت داشتند؟ پاسخ دادم: آن ها را چندی سیاهكار كه كاری جز سیاه كردن برگه ها با دانش ناچیز ماد ی نداشتند به كار گرفته بودند و در پیشینه شان از نگارش آیات حق و دانش راستین چیزی نبود. كلك با خطی ناموزون تر از پیش كه نشان ا ز شگفت زدگی اش داشت، نگاشت: توقع اینکه درک تو از دانش و ژرفکاوی بیش از سیاهکاری باشد اشتباه من بود ؛ اما در سخنت مدادهای سیاهت را از تبار مدادهای رسول ﷲ شمردی، حال آن كه مگر در دوران رسول ﷲ صل ی ﷲ مدادی هم ساخته شده بود که این مدادها از آنها تبار برده باش ند؟! گفتم: نیازی نیست كه حضرت یا صحابی گرانقدرشان به دست ارجمند خویش مداد ی را به دست گرفته باشند، همینکه این مدادها از نسل نخستین مدادهایی باشند که آیات حق تعالی با آنها تحریر شده است، ارزش و اعتبار آن مدادها را از هم ۀ مدادهای دیگر والاتر و برتر خواهد کرد. كلك نگاشت: گیرم سخنت دربارۀ دودمان ایشان درست باشد، بهرۀ ایشان از این دودمان چیست؟ چندی اندیشیدم و از میان خیل سخنانی كه دربارۀ ارجمندی و بزرگی بزرگ زادگان و پاكی دودمان ایشان در یاد داشتم و اینكه آتش دوزخ بر ایشان حرام گردیده است؛ شماری را گفتم. كلك در پاسخم نگاشت: آیا داستان آدم و هابیل و قابیل در قرآن بیانگر این حقیقت نیست كه از یک دودمان هم پاك نهاد و هم ناپاك برون تواند آمد؟! سرگذشت نوح و كنعان كه در آن نوح نماد پاكی و فرزندش كنعان نماد ناپاكی 3 انگاشته شده است، همینطور سرگذشت آزر و ابراهیم كه در این د استان آزر نماد ناپاكی و بُتگری، و ابراهیم سرچشم ۀ نیكی هاست؛ همگی بیانگر این هستند كه ﷲ و قرآن دربارۀ دودمان و بزرگی نگرشی جز آن كه تو یاد كردی دارند گذشته از داستان های قرآنی که قراین تاریخی آنها در دست نیست، داستان های تاریخی بسیاری هستند که با ادعای تو هماهنگ نیستند و در اینجا به یکی از آنها اشاره می کنم. هنگامی كه علی فرزند موسی كاظم سلام ﷲ علیهما ولایت عهدی مأمون را پذیرفت، به خراسان رفت و در آنجا جایگاهی رفیع یافت، چنانكه مأمون داوری دربارۀ برادرش زیدالنار را به او سپرد. زید از آن رو زیدالنار نا م گرفته بود كه به سال دویست و یكم پس از هجرت به پشت گرمی مقام ارجمند برادرش و نیز بزرگ داشتی كه مأمون از زادگان خاندان علوی می نمود، در بصره سر به شورش و سر كشی برداشت و دست به كشتار و غارت زد و آتش به خانه های مردم انداخت و خواستار پذیرفتن برتری و سروری خ اندان علی از سوی مردم بود و می گفت جهنم بر خاندان ما حرام گشته است. والی عراق وی را دستگیر كرد و برای محاكمه او را به مرو نزد خلیفه فرستاد، اما مأمون بزرگوارانه گفت: او را به نزد برادرش ببرید تا درباره اش تصمیم بگیرد. سربازان عراق زیدالنار را دست بسته به نزد برادر بردند و چون به نزد علی رسیدند، او را خشمگین یافتند. علی رو به برادرش زید كرد و گفت: "زید، گویا بقال های كوفه با یادآوری این سخن كه فاطمه خویش را استوار داشت و پاك ماند، پس ﷲ آتش دوزخ را بر فرزندان او حرام گرداند، مغرورت كرده اند! حال آنكه باید بدانی منظور از فرزندان در این سخن، فرزندان بلافصل او یعنی حسن وحسین و دو دختر او زینب و ام كلثوم می باشد. آیا میان عبادت و شرارت، پرهیزكاری و بدكرداری هیچ تفاوت نخواهد بود؟ به تصریح کلام ﷲ ، در آن هنگام كه كشتی نوح به كوه «جودَی» نشست و طوفان جهان فرسا آرا م یافت، نوح رو به آسمان كرد و گفت: پروردگارا به من وعده داده ای اهل بیت مرا از گزند طوفان در امان داری؛ پسرم كنعان اهل من بود و در میان گردابها غرق گشت. در پاسخ به او گفته شد: ای نوح، این كنعان اهل تو نیست، او پروردۀ ناشایستی است. ابراهیم در آنجا كه مقام ا مامت را برای فرزندان خود آرزو و از پروردگار درخواست می كند، به او گفته می شود كه این مقام به ستمكاران نخواهد رسید، هر چند از فرزندان ابراهیم باشد." حال با این همه دلیل چگونه است كه تو كسی را به واسط ۀ دودمانش بزرگ یا كوچك، پاك یا ناپاك می شمری؟ گفتم این حكمی است كه من و تو از دریافتن آن ناتوانیم و از این رو باید از نظر دانشمندان و کارشناسان فن تقلید كنیم و ایشان حكم به بزرگی و ارجمندی اهل بیت و وابستگانشان داده اند. كلك نگاشت: چه آسان مرا در نادانی و ناتوانی خود همتا نمودی و از آن نتیجه هم گرفتی. مگر مردم را چیزی برتر و راه گشاتر از اندیشیدن و خردورزی وجود دارد كه به این سادگی اندیشه را خوار و سبك می گردانی؟ حتی اگر بخواهی بر نیكویی پیروی و تقلید نیز دلیل بیاوری، ترازوی پذیرش دلیلت جز اندیشه چه تواند بود؟ پس چگونه بنیانی را كه قصد داری بر رویش سازه ای اگرچه ناراست و نادرست بنا كنی؛ سُ ست می گردانی؟ كسی که از راه آگهی داشته باشد، كوركورانه از پی راهبرش نمی رود و اگر راهبر را پای بلغزد، رهرو آگاه گمراه نمی شود و می تواند راه را بر خود و دیگران نمایان ساز د. از سوی دیگر این دانشمندانی كه از ایشان یاد كردی، دانششان بر چه چیز است كه دیگران را از آن بهره ای نیست؟ 4 گفتم با این پرسش نادانی خود را بیش از پیش آشكار نمودی، چرا كه همه می دانند كه این عالمان بهره مند از سرچشمۀ دانش الهی و وارثان پیامبرانند؛ كلیددار درهای بهشتند و هر كجا كه از دانش ایشان بهره نگیرند، آنجا به ویرانی گراید، از همه بالاتر این كه ایشان رهبران ما به سوی خدایند. همه می دانند كه تقلید یكی از راه های شناخت است و ژاژخایان سبك مغزی كه در همه حال در پی دشمنی و خرده گیری هستند نیز به آن معترفند. پس سزاوارتر است که این تقلید از عالمان و فقیهان دین که مورد تأیید حق تعالی هستند باشد. كلك در پاسخم نگاشت: ناصر خسرو چه خوش اشارتی دارد که خدای را چه شناسد كسی كه بر تقلید دو چشم تیره و دل سخت، چون حجر دارد نه چشم دارد در دل، نه گوش، بل چو سُ تور ز بهر خواب و خورش چشم و گوش و سر دارد بزرگ نیست، نَه دانا به نزد او مگر آنك عمامه قصبی و اسب و سیم و زر دارد بدین زمان و بدین ناكسان كه دارد بر مگر كسی كه ز روی و حجر جگر دارد مگر نه اینکه ﷲ در قرآن می فرماید: یا أَیهَا الَّذ َ ین َ آمَنُوا عَلَیكُم ْ أَنْفُسَ كُم ْ لا َ ی ﷲ َ َل ضرُ ُّكُم ْ مَن ْ ضَ ل َّ إذَا اهْتَدَیتُم ْ إ ُ مَرْجعُكُم ْ جَمیعًا فَی َ بَِا كُنْتُم ْ تَعْمَلُون ْ نَبِّئُكُم (ای كسانی كه ایمان آورده اید، به خودتان بپردازید. هر گاه شما رَه یافته باشید، آن كس كه گمراه شد به شما زیان نمی رساند. بازگشت همۀ شما به سوی ﷲ است. پس شما را از آن چه انجام می دادید آگاه می گرداند.) مشرکان بیش از ده بار برای اینکه به تقلید و تبعیت از پدرانشان از آیین آنها پیروی و بر آن پایداری ورزیده اند مورد شماتت ﷲ و رسولش واقع شده اند که نمونۀ آن چنی ن است: وَإذَا قیل َ لَهُم ُ اتَّبعُوا مَا أَنْزَل َ ﷲ قَالُوا بَل ْ نَتَّبع ُ مَا َ وَجَدْنَا عَلَیه آبَاءَنَا أَوَلَو ْ كَان َ الشَّ یطَان ُ ی لَ َ عَذَاب السَّ عیر دْعُوهُم ْ إ شكی نیست كه تقلید نه تنها یكی از راه های شناخت است، بلكه بدبختانه پركاربردترین راه برای شناخت نیز هست و از همین مسیر، دانش و نادانی و درستی و نادرستی دست در دست یکدیگر در جامۀ دانش گسترش می یابند و تا هنگامی كه محك تجربه به میان نیاید و سرَ ه را از ناسرَ ه جدا نسازد، تقلید، بزرگ ترین افزار گسترش اشتباه و ناراستی در میان مردمان است. در جوا مع پیشرفتۀ امروزی، دست کم مسیر پیشبرد دانش با آزمایش و پژوهش گره خورده است و اندیشه ورزان این جوامع دریافته اند که تا دانشی را درونی نکنند و به جنبه های مختلف آن وقوف نیابند، امکان پیشبرُ د دانش و افزودن بر اندوختۀ پیشین وجود ندارد؛ اما به دلیل همین فرهنگ تقلیدی و پیروی ناآگاهانه در فرهنگ ایرانی، بهره گیری از دانش، حتی در كانون های دانشی و مراکز آموزشی چون دانشگاه ها، تقلید صرف است، آن سان كه دانشجویان تنها می آموزند در چه شرایطی از چه فرمول و رابطۀ علمی بهره گیرند تا به پاسخ برسند و بیشترشان از چرایی بهره گیری از آن روابط و این كه چگونه این رابطه ها شکل گرفته اند و به پاسخ می انجامد ناآگاهند و این خود آشكارترین نمونۀ ناکارامدی تقلید است. از آن بدتر این است كه به هنگام بکارگیری همان دانش های تقلیدی در جایگاه كاربردیشان، به دلیل درونی نشدن دانش های فراگرفته ش ده، از همان رابطه های آموزش داده شده هم برای رسیدن به 5 پاسخ بهره گیری نمی شود و با شیوۀ آزمون و خطا كار را به پیش می برند كه در بیشتر موارد هم كاری از پیش نمی رود. از همین روست که سالیان سال است دانشی از سوی مردمان مقلد بر توش ۀ دانش بشری افزون نگشته است. ه مواره بیشترین ساده سازی ها و نا مربوط ترین استنتاج ها را باید میان مقلدان یافت، چرا که هیچگاه در نمی یابند مسیر رسیدن از فرض به حکم چه بوده است و فرض و حکم بنا بر میل مرجع عالیقدر، به خودی خود درست یا نادرست است و دیگر نیاز به برهان نیست. با این توصیف، چ گونه می شود از كسانی كه تو ایشان را دانشمند می خوانی كوركورانه پیروی كرد؟ پاسخ گفتم: بخشی از اینها كه دربارۀ تقلید گفتی درست است و به همین دلیل هم هست كه ما مردمان را به پیروی از معصوم كه دانشش را كرانه ای نیست فرا می خوانیم. كلك نگاشت: معصوم یعنی چه؟ گفتم: چه نادان همنشینی همسخن ما شده است! خوب روشن است معصوم یعنی بَری از گناه و اشتباه. هر بی سواد و كم دانشی هم معصومان را می شناسد. كلك نگاشت: من كسی را نمی شناسم كه چنین دعوی بزرگی كرده باشد! پاسخ گفتم: از بس نادان و ناپخته ای! همه می دانند كه پیامبران اولی العزم و امامان ما شیعیان معصوم بوده اند. كلك پاسخم داد: جای جای قرآن از لغزش ها و گناهان پیامبران سخن رفته است. دربارۀ نوح و ابراهیم و محمد(ص) می فرماید كه برای مشركان آمرزش طلبیدند، در حالی كه از سوی ﷲ از این كار نهی شده بودند. ابراهیم چندین بار به پرستش معبودهایی غیر ﷲ همچون مه و خورشید روی می آورد... سخن كلك بریدم و گفتم: این پرستش ها كه از آنها سخن به میان آوردی به فرمان ﷲ بوده و جنبۀ آموزشی و بیدارگری داشته است. كلك نگاشت در هیچ جای قرآن نمی بینیم كه این پرستش ها به فرمان ﷲ بوده باشد، اما شرك با هر نیتی گناه شمرده شده است. إن َّ ﷲ لا َ یغْفر ُ أَن ْ یشرْ َك َ به وَیغْفر ُ مَا دُون َ ذَلك َ لمَن ْ یشَ اء ُ وَمَن ْ یشرْ ك ْ بﷲ فَقَد افْترَ َى إ ثْْ ًا عَظ ً یما و در این مورد تنها کسانی که از بیم جان و تنها بر زبان و نه از عمق باورشان شرک ورزند مستثنی شده ان د و در مورد شرک ورزیدن حضرت ابراهیم، هیچ اشاره ای به تهدید جانی نشده است و ایشان در جستجوی حقیقت به آن پرستش ها روی آورده اند و در نهایت آنها را ناصواب یافته اند. از آن گذشته سه دروغ از قول ابراهیم خلیل ﷲ در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است و محمد رسول ﷲ ه م در حدیث دارای سند صحیح این دروغ ها را مورد اشاره مستقیم قرار می دهد و می فرماید: این دروغ ها باعث مشغولیت حضرت ابراهیم در آخرت و عدم امکان شفاعت ایشان برای متوسلینش می شود. و اگر گناه نبود؛ بر محمد (ص) پس از گرایش نشان دادن به بتها و ستایش آنها آیه ناز ل نمی شد كه: «و پیش از تو هیچ فرستاده و پیامبری نفرستادیم مگر به هنگام آرزومندیش، شیطان در آرمان و آرزویش القا كرد؛ پس ﷲ آن چه را شیطان القا می كند نابود می گرداند، سپس ﷲ آیات خود را استوار می سازد و ﷲ بسیار دانا و خردورز است.» و در آن مورد هم میشد گفت به خواست ﷲ آن شرک گویی حضرت اتفاق افتاده است. با این ترتیب ﷲ هم ناچار نمی شد چنین آیه ای صادر فرماید و همۀ فرستادگانش را در دریافت القاء از شیطان هم عنان گرداند. 6 موسی هم بنابر شهادت قرآن و تورات دستش به یکی از بزرگترین گناهان که همانا ریختن خون یک انسان بی گناه است، آلوده می با شد. دربارۀ پیامبر اسلام كه برگزیده ترین پیامبر از دید مسلمانان است نیز لغزش های بسیاری به چشم می خورد. خطاب به محمد(ص) در قرآن می خوانیم كه آیا تو را گمراه نیافتیم پس هدایتت كردیم. بارها به پیامبر گفته می شود از گناهانت آمرزش بخواه و به سوی ﷲ بازگرد مثلاً: َ فَاصْ بر ْ إن َّ وَعْد َ ﷲ حَق ٌّ وَاسْ تَغْفر ْ لذَنْبك َ وَسَ بِّح ْ بحَمْد رَبِّك بالْعَشی وَا لْْ بْكَار... دوباره سخن كلك بریدم و گفتم: در این آیات كه به پیامبر عظیم الشأن اسلام گفته شده است از گناهانت آمرزش بخواه، منظور این ا ست كه برای گناه مؤمنان و مسلمانان آمرزش بخواه، چرا كه درخواست پیامبر برای آمرزش مؤمنان بی پاسخ نمی ماند. كلك نوشت: از این مسخره تر هم می شود که ﷲ بجای آنکه به پیامبرش بگوید برای مؤمنان طلب آمرزش کن به او بگوید برای گناهانت آمرزش بطلب؟ از این گذشته پس آنجا كه می فرماید: َ فَاعْلَم ْ أَنَّه ُ لا َ إلَه َ إلا َّ ﷲ وَاسْ تَغْفر ْ لذَنْبك ْ وَللْمُؤْمنین َ وَالْمُؤْمنَات وﷲَ یعْلَم ُ مُتَقَلَّبَكُم ْ وَمَثْوَاكُم «پس بدان كه همانا او آن ﷲ است كه معبودی جز او نیست و برای گناه خود و مردان و زنان مؤمن آمرزش بخواه و ﷲ از جایگاه گردش و قرارگاه شما آگاه است»، بدین معناست كه دوبار برای گناه مؤمنان آمرزش بخواه! کمی اندیشیدم و گفتم: پیامبر گناه نداشته است و از آنجا كه از نظر روحی و روانی بسیار بالاتر از مردمان دیگر بوده است، برای او ترك اولی، ضربۀ روحی هم اندازۀ گناه داشته و خداوند او را برای التیام این ضربات روحی به آمرزش خواهی فرا خوانده است. كلك در پاسخم نگاشت: چنان كه در قرآن آشكار است، از نظر دین مُبین اسلام یکی از گناهان بزرگ، دگرگون نمودن حدود ﷲ یعنی حلال انگاشتن آن چه ﷲ حرام كرده و حرام انگاشتن آن چه ﷲ حلال كر ده است، می باشد. شارع می فرماید: َ وَمَن ْ یتَعَد َّ حُدُود َ ﷲ فَأُولَئك َ هُم ُ الظَّالمُون و در جای دیگر می گوید: َ أَلْسنَتُكُم ُ الْكَذب ُ وَلا َ تَقُولُوا لما َ تَصف َ لَ َ ﷲ الْكَذب َ إن َّ الَّذین َ یفْترَ ُون َ ع َ هَذَا حَلاَ ل ٌ وَهَذَا حَرَام ٌ لتَفْترَ ُوا ع َ لَ َ ﷲ الْكَذب َ لا َ یفْلحُون در میان خیل زنان پیامبر ُ اسلام و امهات المؤمنین، زنی بود حفصه نام، فرزند ع َ م ر كه گویا در ازدواج با وی، خویشاوند شدن و نزدیكی با عمر بر دلدا د گی به همسر و دوست داشتن او اولویت داشته است. در مدینه برای هر یك از زنان پیامبر خا نه ای در كنار مسجد النبی ساخته بودند كه پیامبر مجبور نشود برای همبستری با زنان ، راه دور ب پیما ید و خدای نكرده نیروی حضرت در راه هدر رود. روزی از روزها پیامبر اسلام به خانۀ حفصه رفت و وی برای انجام کاری که گویا رفتن به بازار به همراه عایشه بوده است، از حضرت درخواست مرخصی کوتاهی کرد و حضرت به ایشان اجازه داد و در خانه به انتظار وی نشست. چندی از انتظار حضرت در خانۀ حفصه نگذشته بود كه كنیز مصری ایشان، ماریه قبطیه، كه بر خلاف حفصه از رنگ و بوی زیبایی هم برخوردار بود بر حضرت وارد شد. رسول ﷲ هم چون دیدند حلوای نقد بهتر از سیلی نسیه است، در كار ماریه مجاهدت بسیار فرمودند و در میان این مجاهدت ها، حفصه سر رسید و شیون آغازید. رسول ﷲ چون از كار ماریه فارغ گشت به دلجویی از حفصه پرداخت و از آنجا كه از خشم عُمَر بر خود بیمناك بود و از طرفی عایشه همسر محبوب و دلربای خویش را در اعتراض به این عمل با حفصه هم صدا دید، با بر خود حرام کردن کامجویی از ماریه و زنان دیگر ی جز زنان پیشینش، از آتش انگیزی حفصه و دیگر ُ زنانش بازداشت. اما چون چندی گذشت و دل ع َ م ر را به سوی خود دید، از كرده پشیمان گشت. ﷲ هم كه تاب 7 پریشانی و اندوهگینی فرستاد ۀ خود را نداشت، آیه نازل فرمود كه: َ یا أَیهَا النَّبی لم َ تُحَرِّم ُ مَا أَحَل َّ ﷲ لَك َ تَبْتَغی مَرْضَ ات ٌ أَزْوَاجك َ وﷲَ غَفُور ٌ رَحیم (ای پیامبر، چرا آن چه را كه ﷲ بر تو روا دانست در جستجوی خشنودی زنانت [بر خود] حرام نمودی؟ و ﷲ آمرزنده و مهربان است « تو را بر این گناه می بخشد»). در واقعۀ دیگر، پس از آنکه رسول اکرم به بهانه ها و خواهشگریهای شماری که از او درخواست معافیت از شرکت در جهاد را کرده بودند اعتماد کرد و آنها را معاف داشت، آیه نازل شد که: « ﷲ تو را ببخشاید، از چه رو پیش از آنکه راستگویان را از در وغگویان بازشناسی به آنان اجازه (ماندن) دادی » ؟! حال كه دیدیم پیامبران اولی العزم كه از دیدگاه اسلام برترین انسان ها و بندگان برگزیدۀ ﷲ هستند دارای گناه و اشتباهند؛ پس از دیدگاه اسلام هیچ انسان دیگری نیز نمی تواند بی گناه و اشتباه باشد. زین العابدین علی فر زند حسین بن علی سلام ﷲ علیهم اجمعین که در میان امامان شیعه، از كم آزارترین ایشان بوده است و اگر توق ع باشد امامی دعوی عصمت کند، بی گمان این انتظار از او می رود، خطاب به پروردگارش می گوید: در وحشتم انیس من باش، لغزشم را بكاه و بپوشان و توبه ام را بپذیر و دع ایم را پاسخ گوی و خود نگهدار عصمت من و بی نیاز كنندۀ تهی دستی ام باش. یعنی او با وجود لغزش ها و گناهانش هنوز خواهان نگهداری عصمتش می باشد. این خود نشانگر این است كه عصمت از دید او بَری بودن از گناه و اشتباه نیست؛ بلكه پایداری حالتی است كه در مردم شرمساری پ س از گناه را می آفریند و با پیاپی شدن گناه و لغزش، این حالت ارزنده از میان می رود. طاووس [از صحابۀ مورد وثوق ایشان] كه او را به هنگام طواف كعبه در نیمه شب نگریسته است گزارش می كند كه او پس از گریستن گفت: به عزت و جلالت سوگند من با نافرمانیم قصد مخالفت تو را نداشتم و اگر عصیان تو را كرده ام به تو شك نداشته و به شكنجه ات نادان نبوده ام، و خویش را در معرض مجازات تو قرار نداده ام؛ اما نَفْسم گناهم را برایم آراست، پردۀ پوشانندۀ تو بر من فرو افتاد و مرا بر این كار یاری كرد، پس اكنون چه كسی مرا از عذاب تو می رهان د؟ اگر تو ریسمانت را از دست من ببری، به ریسمان چه كسی چنگ زنم؟ پس وای از فردای بدی كه می خواهم در برابرت بایستم، آن هنگامی كه به سبكباران گفته شود بگذرید و به گرانباران گفته شود فرو افتید؛ پس آیا من با سبكباران خواهم گذشت و یا با گرانباران خواهم ماند؟ وای بر من؛ هر چه عمرم طولانی تر شد، گناهانم افزون گشت و هیچ توبه نكرده ام. آیا نوبت آن فرا نرسیده است كه از پروردگارم شرم كنم؟... تقریبا ً همین مضامین در دعاها و انابه های بیشتر امامان شیعه و به ویژه علی (ع) دیده می شود. جعفر ابن محمد یا همان صادق(ع) نیز در ح الیکه افراد بسیاری پیرامونش را گرفته بودند و غالیان می خواستند معصومیت یا ولایت تکوینی حضرت را به او بقبولانند و از او دربارۀ اینکه ایشان می تواند بر مقدرات سلطه داشته باشد و گناهان مریدانش را بیامرزد پرسش می کردند، در اعلام صریحی فرمود: «به ﷲ سوگند ما بن دگانی هستیم که اراده ای بر سود و زیان خودمان هم نداریم. اگر رحمتی به ما برسد از بخشش و لطف ﷲ است و اگر مجازات شدیم از گناهان ماست. به ﷲ سوگند که ما مصونیتی از گناه و معصیت ﷲ نداریم. ما هم می میریم، در قبر دفن می شویم، در روز رستاخیز مبعوث می شویم و مانند دیگران مورد بازخواست ﷲ قرار می گیریم. من به نزد شما شهادت می دهم که من مردی از نوادگان رسول ﷲ هستم، اما مصونیتی از گناه ندارم. اگر ﷲ را اطاعت کردم، بخشش او شامل حال من خواهد بود و اگر از دستورهای او سرپیچی کنم، مرا به عذابی سخت دچار می سازد.» 8 دربارۀ دانششان هم كه گفتی آن را كرانه پیدا نیست؛ ببینیم كه آیا رفتار و عملکرد این بزرگواران با چنین ادعایی هماهنگ است یا نه؟ در قرآن خطاب به محمد رسول ﷲ چنین گفته شده است: بگو نمی گویم برایتان كه گنجینه های الهی نزد من است و نه این كه از غیب و نهان ها آگاهم و ن ه این كه فرشته ام؛ تنها از چیزی كه به من وحی می شود پیروی می كنم. بگو آیا نابینا و بینا برابرند، پس چرا نمی اندیشید؟ بگو من مالك سود و زیان خویش نیستم مگر آن چه كه ﷲ بخواهد، و اگر از غیب و نهان ها آگاه بودم بر نیکی ها و سود خویش می افزودم و هیچ بدی به من نم ی رسید، من تنها بیم دهنده و مژده دهنده ام برای گروهی كه ایمان می آورند. من هرگز به شما نمی گویم كه گنجینه های ﷲ نزد من است و غیب هم نمی دانم و نمی گویم كه من فرشته ام و [همچنین] نمی گویم كسانی كه در نظر شما خوار می آیند؛ ﷲ خیری به ایشان نخواهد داد، ﷲ به آ ن چه درونتان (در دلتان) است آگاه تر است، در این صورت از ستمكاران خواهم بود حتی در حدیثی به سند صحیح، حضرت بیان می دارد: به ﷲ سوگند با آنکه من فرستادۀ ﷲ هستم، با این وجود نمی دانم ﷲ در روز قیامت با من چه خواهد کرد. در زندگی روزمرۀ حضرت نیز بارها پیش آمده است که ایشان از اموری ابراز بی اطلاعی و ناآگاهی کرده اند، از محل و موقعیت حیوان گریخته گرفته تا اط لاع از روش اجرای بهینۀ بارور کردن درختان نخل و حتی ایشان به اشتباه گمان می کرده اند که بارور کردن یا نکردن آنها در میزان محصول درختان تغییری ایجاد نخواهد کرد حضرت حتی در واقعه ای زمان غروب آفتاب را هم به درستی تشخیص نداده اند و با پوشیده شدن نور آفتاب به وسیلۀ ابر فرمان به برپایی نماز مغرب داده اند و پس از بیرون آمدن آفتاب از پشت ابر دریافته اند که هنوز هنگام غروب نشده است و نماز مغرب پس از غروب و اقعی خورشید تکرار شد و همین انگیزه ای شد که شیعیان نه فرو شدن خورشید که رخت بستن پرتوهای آن از آسمان را ملاک غروب شرعی قرار دهند تا اشتباه پیامبر عظیم الشأن را تکرار نکنند. در یک ماجرا نیز که کم و کیف آن به دق ت ض بط و توس ط رُوات مورد وثوق نقل شده است، ا یشان نه تنها از حقیقت امر بی اط لاع می مانند که به راحتی فریب دسیسۀ همسرانشان را می خورند. ماجرا چنین بود که یکی از زنان حضرت از طایفه ای بود که عسل انگبینی خاصی استحصال می کردند. رسول ﷲ به دلیل علاقۀ وافری که به عسل و به ویژه این نوع ویژه از عسل داشتند، زمانی که این عسل در خانۀ آن همسرشان موجود بود، بیشتر به خانۀ او سر می زدند و این مسأله حسد دیگر زنان حضرت را بر می انگیخت. همسر ان دیگر حضرت با هم مشورت کردند و به حیله ای دست زدند. هرگاه محمد از خانۀ آن همسرش به نزد یکی از زنان دیگرش می رفت، آن زن از بو ی بد دهان حضرت می نالید و آن بو را به آن عسل منتسب می کرد و می گفت به گمانم به دلیل خوردن آن عسل دهان شما بوی ناخوش گرفته است. پس از تکرار چندبارۀ این جریان، حضرت نه تنها از دسیس ۀ زنان با خبر نشد که گمان کرد حقیقت را می گویند و از خوردن آن عسل برای همیشه چ شم پوشی کرد و همکاری زنانش در فریب دادن ایشان به ثْر نشست. در مورد مسائل علمی هم اظهار نظرهای اشتباه فراوانی از حضرات ثبت شده و به ما رسیده است. حضرت سفارش فرموده اند که اگر مگسی در آب آشامیدنی افتاد، باید آن را در آن آب خیساند، چرا که یک بال مگس موجب بی ماری و بال دیگر آن موجب شفای آن بیماری است. در جایی حضرت منکر وجود بیماری مسری می شود 9 و وقتی با دلیل به ایشان گوشزد می کنند که یک حیوان مریض، بسیاری از گله را مریض می کند، در پاسخ می فرماید خوب آن یک حیوان مریض خود چگونه مریض شد؟!!! حتی امام صادق هم بر ا ساس همین حدیث به کسی که نگران بود خرید و نگهداری چهارپای مبتلا به جرب یا گال دیگر حیواناتش را هم مبتلا کند، اطمینان می دهد که بیماری سرایت نمی کند. حضرت و به تبع او اهل بیت، بسیاری از ناخوشان را به خوردن شاش شتر و در مواردی شاش الاغ ماده تشویق کرده و حتی شاش شتر را سودمندتر از شیرش عنوان داشته اند!! در نمونه ای دیگر مردی از درد سینه به پیغمبر شكایت كرد، حضرت فرمود: به وسیل ۀ قرآن شفا بجوی، زیرا خدای عز وجل فرماید: و این [قرآن] شفا است برای آن چه در سینه هاست. این در حالی است که سالیان متمادی، یکی از مهمتری ن عوامل مرگ و میر انسان ها، انسداد عروق تغذیه کنند ۀ قلب بوده و هست و بسیاری از قاریان و مؤمنان قرآن خوان هم با همین درد جان باخته اند. پرورش یافتگان مکتب رسول ﷲ، به ویژه فرزندان دخت گرامیشان فاطمه سلام ﷲ علیها هم از این تجویزهای حضرت بهره های بسیار برده اند و در تکمیل هر چه بیشتر آن کوشیده اند. محمد صادق سلام ﷲ علیه یا همان دانشمند جهان اسلام از رسول ﷲ هم پیش افتاده و در وادی دانش گام بسیار زده است. در چند حدیث ، رسول اکرم عطسه را از سوی ﷲ و خمیازه را از سوی شیطان معرفی کرده اند. در این ارتباط صادق می فر ماید: «هر كس صدای عطسه ای را بشنود؛ پس ﷲ عز وجل را حمد گوید و بر پیغمبر و خاندانش درود بفرستد، درد چشم و دندان نبیند. سپس فرمود: اگر آن را [عطسه] شنیدی ذكر را بگو اگر چه میان تو و آن [عطسه زن] دریا فاصله باشد»!!! «هر كه عطسه زند سپس دستش را بر استخوان بینی نهد و بگوید: «الحمد ل ل ه رب العالمین حمدا ً كثیرا ً كما هو اهله و صلی ﷲ علی محمد النبی و آله و سلم» از سوراخ چپ بینی او پرنده ای كوچكتر از ملخ و بزرگتر از مگس بیرون آید و برود تا به زیر عرش رسد و تا روز قیامت برای او استغفار كند.» در جای دیگر می فرماید: هر كس این كلمات را بگوید من ضمانت كنم كه عقرب و گزندگان دیگر او را [در شب] گزندی نرسانند تا بامداد كند [و آن كلمات چنین اند]: «اعوذ بكلمات ﷲ التامات ال تی لایجاوزهن بر و لا فاجر من شر ما ذرا و من شر ما برا و من شر كل دابة هو اخذ بناصیتها ان رب ی علی صراط مستقیم.» وی از پیامبر اسلام محمد ابن عبد ﷲ چنین نقل می كند: نشانۀ راست گویی عطسه است؛ و نیز فرموده است هرگاه مردی حدیثی گوید و كسی عطسه زند، آن عطسه، گواه درستی آن حدیث باشد. حضرت سفارش فرموده اند که در هر جمعه، اندكى از سبیل و ناخن هاى خود ر ا بگیر، و اگر هم چیزى وجود نداشته باشد، آن را بساى، [در این صورت] دیوانگى، جذام و پیسى به تو نمى رسد در ستایشی که از عملکرد آفریدگار دارد، می فرماید: ... چه كسی ریه را خنك كننده و باد زنندۀ قلب قرار داد؟ شُ ش سستی و كوتاهی نمی كند تا گرما در قلب باقی نماند كه منجر به مرگ شود!!! 10 در بسیاری احادیث، حضرت جذام را نهادینه در مردمان می داند که به عللی رگش می جنبد و فرد را مبتلا می کند و در این میان ادعیه و گیاهان بسیاری برای نجنبیدن این رگ معرفی می شودند و حال آنکه عامل جذام نوعی باکتری است و در بدن افراد سالم وجود ندارد که بخواهد رگش بجنبد. همینطور حضرت نسخه های مختلفی در مورد پیشگیری و درمان پیسی دارند که به دلیل عدم شناخت صحیح از این بیماری، گمان کرده اند خوراکیهایی که رنگ پس می دهند در درمان آن نقش ایفا می کنند یا با دعا و خوردن گیاهان می شود از آن پیشگیری ک رد. البته نقل این سخنان از صادق سلام ﷲ علیه بدین معنی نیست که دیگر گلهای بوستان ولایت و امامت از علوم خفیه بی نصیب بوده اند و یا سخنانی در زمینۀ علوم مختلف نداشته اند؛ بلکه ترجیح دادم سخنان را از کسی بیاورم که به دانشمند جهان اسلام شهره است و در ادامه ب ازگویی احادیثی از علی(ع) بهتر این موضوع را آشکار خواهد ساخت. از ایستاده آب خوردن در شب بپرهیزید که باعث دردی می شود که درمان نداشته باشد!! اگر خواستید در آفتاب بنشینید پشت به آن بنشینید، زیرا آفتاب بیماری درون را ظاهر می سازد بول کردن در حمام باعث فقر و پریشانی است. خوردن عدس دل را نازک می کند و اشک را جاری می سازد. در حمام آجر و سفال بر پای خود نسایید که پدیدآورندۀ جذام یا خوره است. ایستاده شانه کردن باعث فقر و پریشانی می گردد. دربارۀ زمین می فرماید: زمین روی دوش فرشته ای است و دو پای آن فرشته روی سنگی و سنگ بر شاخ گاوی بوده و چهار دست و پای گاو بر پشت ماهی که در دریای اسفل می ُ باشد قرار دارد و دریا روی ظلمت و ظلمت و تاریکی بر عقیم و عقیم بر ث ری استوار است و کسی غیر از خداوند عز و جل از زیر ثری مطلع نیست. وجه تسمیۀ حوا همسر آدم هم به حیوان بودن منشأ آفرینش او منتسب می گرداند و هنوز هم بسیاری فقهای اسلام به همین استناد، زن را از نژاد حیوان می دانند. امام صادق با الهام از آموزۀ جد بزرگوارشان در پاسخ پرسش زمین بر چه چیز تکیه دارد؟ فرمود: بر ماهی! اینکه ماهی بر چه چیز تکیه دارد؟ گفت: بر آب، اینکه آب بر چ ه چیز تکیه دارد؟ فرمود: بر سنگ سخت، اینکه سنگ سخت بر چه چیز تکیه دارد؟ گفت: بر شاخ گاو نرم تن، اینکه گاو بر چه چیز تکیه دارد؟ گفت: بر خاک نمناک، و اینکه خاک نمناک بر چه چیز تکیه دارد؟ گفت: هیهات، در اینجا دانش دانشمندان گم گشته است!! حضرت حتی تبیینی جالب ا ز پیدایش زلزله دارند و می فرمایند: همانا آن ماهی که زمین را حمل می کند، این فکر در ضمیرش گذشت که وی با نیروی خود به حمل زمین می پردازد! پس ﷲ تعالی ماهی (کوچکی) به سویش فرستاد که از یک وجب کوچک تر و از فاصله میان انگشت شست و سبابه بزرگ تر بود. آن ماهی کوچک به درون بینی وی رفت و او غش کرد. پس، چهل روز در بینی وی ماند ؛ آنگاه خداوند بزرگ بر ماهی حامل زمین، رأفت و رحمت آورد و ماهی کوچک از بینی او بیرون شد. و هر گاه که خدای عزوجل بخواهد تا در زمین زلزله ای پدید آید، همان ماهی کوچک را به سوی ماهی بزرگ می فرستد و چون دیده اش بر او افتد، بر خود می لرزد و در زمین زلزله پدید می آید!! در بیانات پدر حضرت یعنی باقرالعلوم هم چنین مواردی کم نیست. ایشان در آموزه ای می فرماید: كوتاه كردن ناخن، از آن رو لازم است كه پناهگاه شیطان است و فراموشى مى آورد. علی ابن موس ی یا همان رضا سلام ﷲ علیه جدا از نظراتی که دربارۀ خواص خوراکی ها دارد و هر کدام حیرت هر دانش اندوزی را بر می انگیزد، به پیروی از حدیث موثق حضرت محمد که می فرمایند: دهن دره کار شیطان است؛ می فرماید:«همانا دهن دره از شیطان است و عطسه از خدای عز وجل.» ناگ فته نماند بسنده کردن من به ذکر سخنان اشتباه و نادرست حضرات به معنی اشتباه و یاوه بودن همۀ سخنان ایشان و خدای ناکرده مُهمَل گویی ایشان نیست، بلکه مقصود روشن کردن این حقیقت است که هیچ فردی نه وجود 11 داشته است و نه وجود خواهد داشت که در سخن، رفتار و یا کردارش لغزش و اشتباهی درکارش نباشد و به همین دلیل گفتار، رفتار و کردار هر کس را باید فارغ از جایگاه و مقامش ارزیابی کرد و به درستی یا نادرستی آن رای داد. سخنان ارزنده در گفتار ایشان کم نیست كه این سخن جعفر صادق نمونۀ آن است: «لاتشعروا قلوبكم الاشتغال بِا قد فات فتشغلوا اذهانكم عن الاستعداد لما لم یات» قلب هایتان پرداختن به آن چه از دست رفته است را درنیابد كه ذهن هایتان از آمادگی برای آن چه نیامده است باز ماند. همان گونه كه پیداست سخن نغزیست، اما به هیچ وجه سخنی ورای سخن دیگر سخنوران نیست، حتی در آن لغزشی كه پیشتر از یونان به میان عرب ها راه یافته بود و آن، گمان مركز شعور بودن و جای داشتن ذهن در قلب است نمایان می باشد. جدای از اظهار نظرهای ذکر شده که اشاره به دلایل نادرستی آنها ضرورتی ندارد، باید یادآور شوم که خود رسول ﷲ هم برای خود و سُ لاله اش علم نامتناهی قا ئل نبوده اند و احادیث و شواهد زیادی وجود دارد که پیامبر اسلام یار وفادارشان علی، دخترشان فاطمه یا نوه های دلبندشان حسن و یا حسین سلام ﷲ علیهم اجمعین را خطاب قرار داده و مطلبی را به ایشان گوشزد کرده و یا آموزش داده اند. در صورت برخورداری ایشان از علم بی ان تها، این کار نه تنها عبث می بود که به شکلی توهین هم محسوب می شد. نمونه ای از سخنان و سفارش های پیامبر اسلام خطاب به علی ابن ابیطالب (ع) را در سفارش به پرهیز از هفت چیزی که موجب فراموشی می شوند می توان دید، اما به جای تفصیل آن، به گوشه ای از سفارش های دیگر ی که حضرت دربارۀ نزدیكی با زنان خطاب به علی ابن ابیطالب (ع) ابراز داشته اند می پردازم؛ چرا که حضرت در این تخصص خود را ممتاز می دانستند و قدرتشان در جماع را یکی از 3 عطیه ای که ﷲ با آن رسول اکرم را بر دیگر انسان ها برتری داده است معرفی می فرمودند. ای علی با همسرت در اول و میانه و آخر ماه نزدیكی مكن، چرا كه جنون و جذام و فساد اعضا ء به سوی او و فرزندش می شتابد. ای علی با همسرت بعد از ظهر نزدیكی مكن، چرا كه اگر در آن هنگام بچه دار شوی (بچه) حول خواهد بود و شیطان از حول در انسان خرسند می گردد. ای علی به شهوت زن دیگر با همسرت نزدیكی مكن، چرا كه می ترسم اگر بچه دار شوید، زن گونه، زن!، و یا فاسد الاعضا ء باشد. ای علی به هنگام نزدیكی سخن مگوی، چرا كه اگر بچه َ دار ش وی ، گنگ باشد و هیچ كس به هنگام نزدیكی به فرج زنش نگاه نكند و از آن چشم بپوشد چرا كه نگاه به فرج، كوری بر جای گذارد [یعنی در بچه]. ای علی هر كس با همسرش در رخت خواب جُنُب باشد، قرآن نخواند كه می ترسم از آسمان بر آنها آتشی فرو افتد و آنها را بسوزاند. ای علی با همسرت ایستاده آمیزش مكن كه آن از كارهای الاغ است، و اگر فرزنددار شوید مانند الاغ كه در هر جا می شاشد، در رخت خواب بشاشد. 12 بی شك امیرالمؤمنین علی (ع) ، از علم به این آموزه ها بی بهره بوده است؛ وگر نه چه معنی داشت كه رسول ﷲ خطاب به او، این آموزه های بی بدیل خود را بیان فرماید. علی(ع) و فرزندانش تا ده نسل بعدی برای اینکه چنان تجربیاتی به دست بیاورند و ب توانند هرکدام به عنوان متخصص، چنین فرمایشاتی صادر فرمایند؛ رنج همبستری با حداقل 30 و در مواردی تا 100 زن مختلف را به جان خریده اند و این خود گویای تجربی بودن این دانش و نه لدنی بودن آن می باشد. نمونه های دیگر که طرف نصیحت رسول ﷲ ، علی ابن ابیطالب، دختر د لبندشان فاطمه و نوه های گرامیشان حسن و حسین که درود ﷲ بر همۀ ایشان باد بوده اند، بسیار است و می توان با مراجعه به کتب معتبر حدیث از آن ها بهره برد. اگر ایشان از آن آموزه ها آگاهی لازم را داشتند، چه معنا و مفهومی داشت که رسول ﷲ خطاب به ایشان آن آموزه ها ر ا بیان فرمایند؟ برای اجتناب از درازگویی، مراجعه به احادیث حاوی نصایح به خاندان حضرت را که غالبا ً برای پیشگیری از انجام کارهای اشتباه و در مواردی برای تبیین روش پسندیدۀ انجام امور بیان شده اند؛ به خودت وا می گذارم و تعدادی از رفتارهایی که به سبب ناآگاهی از امری، موجب بروز اشتباه و حتی ارتکاب گناهی شده اند بازگو می کنم. امیرالمؤمنین علی (ع) «مُنذر بن جارود عبدی» را والی منطقه ای کرد و پس از مدتی با خبر شد که وی در بیت المال خیانت می کند، پس فرمود: خوبی پدرت مرا دربارۀ تو فریب داد و تو را مانند پدرت خوب پن داشتم. روشن است که ﷲ افک به زنان و زدن تهمت خیانت به ایشان را گناهی بسیار بزرگ معرفی کرده است که هم در دنیا و هم در آخرت گریبانگیر شخص گناهکار است. در ماجرای افک عایشه همسر پیامبر اسلام، خود حضرت دربارۀ اتهامی که متوجه همسرش شده بود دچار تشویش و دودلی گشت و علی(ع) هم چارۀ این دودلی را آن دید که حضرت از عایشه جدا شود و خود را از این بدنامی و تشویش دور بدارد و اگر ﷲ آیه بر بی گناهی عایشه نازل نمی کرد، حضرت با این نظر آماده می شد که همسرش را با این اتهام بزرگ ترک کند و تنها واگذارد. آیا می شود پذیرفت ک ه رسول اکرم و امیرالمؤمنین از بی گناهی عایشه با خبر بوده اند، با این حال برایشان بی آبرو شدن او مهم نبوده است؟!! باخبری از بی گناهی پیش کش، علی(ع) حتی نتوانست کینه و حقدی که داوری او در وجود عایشه بر جای می گذارد و سال ها بعد در جنگ جمل بار می دهد و به رویارویی خاندان پیامبر و چنددستگی صحابه می انجامد دریابد، در حالی که پی بردن به آن نیاز به علوم غیبی هم نداشت و با کمی فراست بیشتر در مشورت دادن به پسر عم و پیشوای خود می توانست از آن پیشگیری کند. علی ابن ابی طالب در زمان خلافت خود عبد الرحمن بن جزء طائی را به سجستان فرستاد و حسکه او را بکشت. علی گفت: هرآينه چهار هزار تن از حبطيان را خواهم کشت . وی را گفتند حبطيان پانصد تن هم نمیشوند ! حال چگونه ممکن است کسی که حتی دشمنان خود را به درستی نمی شناسد علم غیب و بی پایان داشته باشد؟! رسول اکرم نام دو تن از کافران را نزد اصحابش برد و گفت چون به آن دو نفر دست یافتید به آتش بکشیدشان، سپس به فکر فرو رفت و در هنگام خروج فرمود:«بی گمان آتش چیزی است که جز ﷲ کسی با آن عذاب نمی دهد [نباید عذاب دهد]» و بعد گفت آن دو نفر را هر کجا یافتید بکشید. در جای دیگر هم فرمود:«به آتش جز پروردگار آتش عذاب نمی دهد[نباید عذاب دهد]». اما علی(ع) در دو واقعه جداگانه، یکبار دو نفر از مسلمانان که در مقابل بت نماز خوانده بودند و توبه نکردند به آتش عذاب داد و در جای دیگر گروهی از مرتدان که حاضر به توبه نبودند را شکنجه کش کرد و به آتش کشید و علاوه بر این اینها، یکی از شیعیان غالی خود به نام عبد ﷲ بن سبأ که برای 13 علی(ع) مقام ربوبیت قائل بود را در آتش سوزاند و این اقدامات نه تنها در مقابل سفارش رسول اکرم بود که حتی دستاویزی برای علی اللهیان قرار گرفت و آنها استدلال کردند که علی(ع) امکان نداشت ه بر خلاف سفارش رسول اکرم عمل کند، پس علی می باید رب النار یا ﷲ باشد و همین امر موجب گمراهی بیشتر شماری از شیعیان گردید. در ماجرای ترور و گرفتن جان خلیفۀ سوم مسلمین یعنی عثمان ابن عفان، حسن ابن علی (ع) خطاب به پدرش می فرماید: پدر جان هنگامى كه عثمان كشته شد و مردم به حضور تو آمدند و خواستند كه به حكومت قيام فرمايى استدعا كردم كه آنرا نپذير تا هم ۀ مردم در اطاعت تو درآيند و هنگامى كه خبر خروج طلحه و زبير همراه عايشه به بصره رسيد تقاضا كردم به مدينه برگردى و در خانه خود بنشينى و هنگامى كه عثمان در خانه اش محاصره شد استدعا كردم تا از مدينه بيرون روى تا اگر عثمان كشته شد تو غايب باشی و در هيچيك از اين امور راى مرا نپذيرفتى ! حضرت علی (ع) هم در پاسخ فرزند خود می فرماید: منتظر ماندن من براى اطاعت هم ۀ مردم از هر سو درست نبود ، زيرا بيعت فقط مخصوص مهاجران و ان صارى است كه در مكه و مدينه اند و چون ايشان راضى و تسليم شدند بر هم ۀ مردم تسليم و رضايت واجب مى شود [این سخن همۀ ادعاهای شیعه دربارۀ خلافت ابوبکر را بر باد می دهد و مهمتر آنکه نگاه تبعیض آمیز حضرت نسبت به مسلمانان و حقوق ایشان را نمایان می سازد. البته همی ن هم ادعای دروغی بیش نیست و هم حسن ابن علی(ع) و هم ما به خوبی می دانیم که حضرت، علی رغم نصیحت پسر خودش و ابن عباس که به او گفتند هیچکس جز تو نمانده که مردم بر خلافتش هم رای شوند، پس خویشتن داری کن تا آنها به سوی تو برای بیعت بیایند و در اینکار از خود هیج ان و شتابزدگی نشان نده، از شورشیان بیعت گرفت و بسیاری از صحابه که از مهاجرین و انصار بودند با او بیعت نکرده بودند!] اما بازگشت من به خانه [در خونخواهی عایشه و برخی صحابه از کشتار خلیفه که به جنگ جمل موسوم است] غدر و مكر نسبت به ام ت بود و اگر در خانه مى نشس تم از تفرقه و پراكنده شدن ام ت (که ممکن بود دیگر با من بیعت نکنند) در امان نبودم، اما بيرون رفتن من از مدينه هنگامى كه عثمان را محاصره كرده بودند چگونه براى من ممكن بود؟ كه مردم همانگونه كه عثمان را احاطه كرده بودند ، مرا هم احاطه كرده بودند و ا ى پسرم از اعتراض در مواردى كه من ب ه آ ن ها از تو داناترم خوددارى كن !! با این ترتیب ، رفتار علی(ع) از دیدگاه امام دوم شیعیان ناصواب و اشتباه بوده است و در مقابل ، امام او ل فرزندشان را از اظهار نظر دربارۀ چیزی که به آن دانش ندارد بر حذر می دارد. بنابراین هر کدام از ایشان به بی دانشی طرف دیگر باور داشته است و چگونه می شود دیگران آنها را آگاه بر هر دانش و به دور از هر اشتباهی بیانگارند؟!! البته همین باور به اشتباه و بی دانشی طرف مقابل در ماجرای صلح حسن ابن علی با معاویه میان حسن و حسین سلام ﷲ علیهما تکرار شد و بارها ح سین(ع) ناصواب بودن صلح را به برادرش گوشرد کرد. پاسخش گفتم كه چگونه پروا نمی كنی و بدین سان بزرگی ایشان را با گزافه گویی خود خدشه دار می سازی؟ دانش ایشان از سوی پروردگار است و در آن لغزشی نیست. شك ندارم كه یا این سخنان و داستان ها ساختگیست و یا اگر سخن یا کردار ایشان باشد در آن هیچ لغزشی نیست. كلك پاسخم داد: دربارۀ ساختگی بودن این سخنان باید بدانیم كه این سخنان از راویان مورد وثوق که در مسلمان بودن و ارادتشان به حضرات شک ی نیست نقل شد و دارای اسناد معتبر و صحیح می باشد و حتی الامکان كوشیدم احادیث مورد بحث را از نخستین گرد آورندگان حدیث و راویان معتبر و از مراجع مورد وثوق شیعیان بیاورم و بازگو 14 کنندگان و نگارندگان احادیث مورد اشاره، از روی دوستی و شیفتگی خود نسبت به گویندگان این سخنان آنها را گردآوری كرده اند و هدفی جز بزرگ داشت ایشان و حفظ سیره و روش زندگی حضرات که می باید الگویی برای دیگر مسلمانان در شناخت شیوه صحیح سلوک و رفتار باشد نداشته اند و اگر بتوان اعتبار آنها را زیر سؤال بُرد، دامنۀ این زیر سؤال بردن می تواند کل سیره و احادیث و روایات را در بر بگیرد؛ چرا که هر کدام از راویان و محدثان که مورد وثوق سُ نیان است را شیعیان به دروغگویی و دغلکاری متهم می سازند و هر آن کسانی که مورد وثوق شیعیان هستند، دیگر مسلمانان شواهد غیر قابل انکاری از دروغگویی و غالیگری و شیادی ایشان ارائه میدهند. تنها شمار معدودی راوی و محدث در فصل مشترک راویان شیعه و سنی قرار میگیرند که در درجه نخست محدثین و راویان قرار ندارند و به همین دلیل توثیق نمیشوند و به این ترتیب شاید به صد حدیث و روایت نتوان رسید که از نظر سلسله روایت صحیح یا مورد وثوق همزمان شیعه و سنی باشد. با اینحال کوشیدم که روایات شیعی را از راویان مور د وثوق شیعیان و روایات سیره را از روایتهای مورد قبول هر دو گروه شیعه و سنی انتخاب کنم. اما نباید از نظر دور داشت که حتی احادیثی هم که از سوی مریدان حضرات جعل شده است، اطلاعات تأمل برانگیزی در بر دارند. مثلا ً اگر حدیث مجعول « هرکس چیزی به من بیاموزد من را بندۀ خود کرده است» را در نظر بگیریم، در می یابیم که این حدیث برای اینکه علی(ع) را در چشم دیگران بزرگوار و متواضع بنمایاند از سوی دوست داران و مریدان حضرت جعل شده است، با اینحال از آنجا که فاصلۀ زمانی این جاعلان با حضرت کم بوده است، ایشان حتی گمان نمی کردند که چند قرن بعد از ایشان، دروغگویانی بی شرم تر از خودشان پا به میدان گذارند که ادعای همه چیزدانی حضرت را داشته باشند و بنابراین در این حدیث ناآگاهی حضرت به برخی امور و امکان آگاه شدنش از سوی دیگران مبنا قرار گرفته است!!. اما در هر حال محوریت و بنیان سخن من ، همان آیات مورد اشاره از قرآن است، امیدوارم نخواهی ادعا کنی آیات مورد اشاره هم ساختگی هستند ، چون دیگر هیچ چیز نساختگی باقی نمی ماند که قابل ارجاع و بحث باشد. اما دربارۀ سخن دیگرت كه لاجرم سخنان و کردار ایشان را درست دانستی؛ باید گفت كه این تنها تو نیستی كه چنین باوری داری و شوربختانه باور بیشتر مؤمنان چنین است. با آن كه دانش، ایشان را به راهی دیگر می خواند، ایشان با تعص ب و ایمان همۀ دریچه های ذهن خود را بر روی چیزهایی كه همسو با باورهایشان نیست، می بندند و دانش ناسازگار با باورهایشان را اشتباهاتی می انگارند كه هنوز خداوند علیم مصلحت ندیده است تا با برداشتن پرده از روی چشمان انسان ها، ایشان را بر این اشتباهات آگاه سازد، اما دیر یا زود چنین ات فاقی خواهد افتاد. حال باید پرسید چه چیز ایشان را بر چنین باوری رهنما شده است؟ اگر خدا را خرد کامل می انگارند؛ چنین نسبتی به خدا که انسان ها را در غفلت و جهالت رها کند و همۀ شواهد و مدارک را به گونه ای دستکاری کند که انسان ها پ ی به اشتباهاتشان نبرند، بزرگترین توهین به خداست. چگونه ممكن است یك خردمند گمراهی گروهی که برای دستیابی به حقیقت همه جور رنج و از خودگذشتگی را متحمل شده اند؛ ببیند، خود راه را بداند، ولی آن را به كسی ننماید؟! تا چه رسد به اینکه به ماندن ایشان در گمراهی کمک هم بکند. آنگاه پس تعریف بی خردی چه خواهد بود؟ از این گذشته، دانشی كه از آزمایش سربلند برون آید، دانشی است كه به كار می آید. حال شما هر چه می خواهید بگویید كانون اندیشه در دل است، هنگامی كه با دانش و آزمایش به این نتیجه می رسیم كه سیستم اعصاب مرکزی به مغز رفته و تمام پردازش ها و واکنش های حس ی و ذهنی در مغز انجام می پذیرد، نادانی ریشه داری نیاز است كه بر باور نادرست خود كه دل كانون اندیشه است پای فشریم، حتی اگر خود خدا در نهان این راز را با ما در میان گذاشته باشد! 15 گفتم اشتباه نکن به تازگی محق قان توانسته اند سلول های تفک ر که از نوع سلول های مغزی هستند در قلب انسان ها پیدا کنند و نقطۀ بطلانی بر این باور اشتباه به اصطلاح د